یاد روزای اول تولدت افتادم عزیزم چند تا عکس از اون روزا میذارم که یادمون باشه پسرم چقدر کوچولو بود یه بزرگ مرد کوچک ٦ ساعت بعد از به دنیا اومدنت پرهام وقتی ٤ روزش بود صبحش رفته بودیم آزمایش تیروئید نوزادان هوا هم خیلی سرد بود پرهام مامان اینجا ١٢ روزشه همیشه عادت داشتی دستاتو از پتو بیاری بیرون ما هی دستاتو میذاشتیم تو و شما دوباره میاوردیش بیرون دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم پرهام جوووووووونم ...
پسر ناز مامان دندون دومش هم در اومد الهی مامان فدات شه اشتهات کم شده و وقتی غذا میخوری اذیت میشی من و بابایی نگرانت هستیم من فدای تو بشم ای جانم عزیزم راستی این روزها بیشتر صدام میکنی Ma Ma ...
اینم عکسهای اون روزی که پرهام مامان دندون در آورد ٣٠ خرداد 1391 ٣٠ داشتم خونه رو جارو برقی می کشیدم که لجبازی کردی که لوله جارو برقی رو دستت بگیری منم جارو رو از برق کشیدم لوله رو دادم دستت کلی ذوق کردی پسر نازم از دست تو شیطون مامان ...
مامان فریبا از ماهشهر اومدن رفته بودن پیش نی نی انوشه خوش به حالشون که از نزدیک نی نی رو دیدن برای شما هم کلی سوغاتی و لباس آوردن اینم یکی از همون لباس هاست که من خیلی دوستش دارم اینم آقا پرهام توی اتاقش کی میشه پسرم تو اتاقش راه بره و بدوو منم باهاش بازی کنم ...